مجوز های ارسال و

نمایش پست‌های ژوئن ۲۰۲۴

108. ایمنی WP

تصویر
108.ایمنی وردپرس «هیچ مشکلی وجود ندارد، درست است که A-ko یک سایت با استفاده از وردپرس ایجاد می کرد، اما او فکر می کرد که اگر فقط یک وبلاگ بنویسد، این کار وجود ندارد با این حال، با افزایش تعداد دسترسی‌ها، نگرانی‌های من به تدریج افزایش یافت: «اگر سایت دیگر نمایش داده نشود چه می‌شود؟» اگر سایت برای مدتی نمایش داده نشود، دسترسی و درآمد بیشتر می‌شود. به علاوه، A-ko به تازگی شروع به نوشتن مقالاتی کرده بود جز اینکه به طور جدی در مورد امنیت فکر کند در نتیجه، من تصمیم گرفتم ابتدا حداقل را انجام دهم، که این بود که تم ها و پلاگین ها را با دقت انتخاب کنم، اما با یک استاندارد ساده فقط موضوعاتی را انتخاب کردم که خیلی جزئی نبودند و به طور مرتب به روز می شدند، البته، مطمئن شدم که آن ها را بررسی و به روز می کنم تم ها و افزونه های نصب شده و همچنین خود وردپرس. علاوه بر این، من مجوزهای دسترسی برای هر فایل و URL خاص کاربر را نیز بررسی کردم، رمزهای عبور را تقویت کردم و reCAPTCHA را برای جلوگیری از هرزنامه معرفی کردم. هیچ محدودیتی وجود نداشت. A-ko باید درک می کرد که محدودیتی برای کارهایی که او می تواند به صورت رایگان انجام دهد وجود دارد.`` خدمات ابری گران هستند، بنابراین من وردپرس را انتخاب کردم..." تصویری که وردپرس رایگان بود کاملاً برگردانده شد. توجه: کارهای زیادی برای انجام دادن با وردپرس وجود دارد. روز به روز بیشتر می شود. البته اگر فقط آن را به درستی مدیریت و راه اندازی کنید داستان متفاوت است... آیا می توانید امنیت وردپرس را نادیده بگیرید؟ بعد... 109. اشتیاق 1. تفسیر برای "منوی بازی فکری (جلو)" اینجا را کلیک کنید برای "منو بازی Back Think Game" -> منوی ذهن آگاهی و مدیتیشن را که اکنون برای شما بهترین است را بررسی کنید.

107.WP سه مشکل

تصویر
107. سه مشکل با وردپرس کودک A در مورد وردپرس نگران بود "هوم، من نمی دانم چه باید بکنم..." این در مورد تم ها، پلاگین ها و امنیت بود، و امنیت یک مسئله مهم است بله، من می‌دانستم که اگر با اطلاعات مهم مشتری سروکار داشته باشم، این موضوع صادق است «به همین دلیل، حداقل باید دائماً به‌روزرسانی شود». او تقریباً به طور قطع از یک موضوع پولی یا افزونه استفاده کرد. بیشتر موارد رایگان فاقد عملکرد بودند من اینطور فکر می کردم، نمی توانستم بفهمم چرا چون تم ها و پلاگین ها را یکی یکی می خریدم. اگرچه اکثر آنها سیاست بازپرداخت دارند، اگر آنها را دوست نداشته باشم، نمی توانم کمکی به آن کنم او فکر می کرد که اگر به این کار ادامه دهد، در نهایت بدون پایان خواهد بود فروشندگان فقط از طریق پشتیبانی و به‌روزرسانی‌های خودکار درآمد کسب می‌کنند «اگر فقط آن را امتحان می‌کنید، چرا با GPL نمی‌روید؟» بعد از اینکه A-ko آن را با GPL امتحان کرد و پسندید، شروع به کار کرد. با این حال، یک مشکل جدید در ذهن A-ko ظاهر شد: یک مشکل امنیتی با مضامین و پلاگین های GPL «اگر به دقت به دنبال آن نباشید، با مشکل بزرگی مواجه خواهید شد A-ko با دقت به دنبال سایت‌های GPL بود ، A-ko دریافت که، GPL

106. نقص WP

تصویر
106. مشکل با WP Child A ایجاد یک سایت با استفاده از Wordpress بود انجام هر کاری به این معنی بود که تعداد بی نهایتی از کارها برای انجام دادن وجود دارد. "مهم نیست چقدر طول بکشد، من نمی توانم کاری را که می خواهم انجام دهم." بنابراین، A-ko تصمیم گرفت که از یک متخصص بخواهد مشکل را حل کند کودک A بلافاصله تحت تأثیر قرار گرفت: «این کمک بزرگی بود، من نمی‌دانستم که اگر خودم این کار را می‌کردم.» مشکل دوباره پیش آمد: «اگر به همین منوال ادامه دهیم، همیشه در معرض خطر خواهیم بود». حالا که او توانست بیشتر مشکلات را حل کند، تصمیم گرفت از مهارت هایی که تا آن زمان به دست آورده بود برای کمک به افرادی که مثل خودش در مشکل بودند، استفاده کند از من تشکر کرد، چون او قبلاً چنین بود، A-ko می توانست احساسات او را درک کند نگران افزایش تعداد رقبا بود، اما به این دلیل که هدف اولیه از ایجاد با وردپرس به سمت دیگری می رفت و معضل عدم امکان حل مشکل با صرف نکردن زمان و درخواست کمک از دیگری حل نشد. بنابراین، A-ko تصمیم گرفت تا فهرستی از راه‌های حل مشکلاتی را که روی آن‌ها کار می‌کرد، جمع‌آوری کند تا بتواند تا آنجا که ممکن است، خودش آنها را حل کند

105. با WP درآمد کسب کنید

تصویر
105. کسب درآمد با WP A در فکر کسب درآمد از طریق ایجاد یک سایت با استفاده از وردپرس بود. همه چیز آنطور که برنامه ریزی شده بود پیش نمی رفت. یک روز، A به این فکر افتاد که فروش تم ها و افزونه ها می تواند سودآور باشد. تا زمانی که A این ایده را مطرح کرد، ایده خوبی بود، اما A نمی خواست برنامه های A را توسعه دهد هیچ دانشی از این موضوع نداشت و علاقه ای به یادگیری آن نداشت، بنابراین او تصمیم گرفت آن را برون سپاری کند و پلاگین هایی که او می خواست، تصمیم گرفتم روی آن سرمایه گذاری کنم. کار سخت ارزشش را داشت، و من توانستم تم ها و پلاگین های تمام شده را به خوبی بفروشم. با این حال، یک مشکل پیش آمد. دنیای وردپرس به سرعت در حال تغییر بود. علاوه بر این، هدف قرار گرفتن توسط هکرها آسان بود، بنابراین لازم بود که محصولات با عملکردهای جدید و جنبه های امنیتی مرتباً به روز شوند. A از آنجایی که آنها باید از مهندسان درخواست می کردند که ویژگی ها و مشکلات جدیدی را هر بار که مشکلی ایجاد می شد، اضافه کنند، هزینه ها بالا بود. در نهایت، A در قرمز بود و چاره ای جز صرف نظر از به روز رسانی نداشت: آیا این درست است وردپرس می تواند سودآور باشد؟ وردپرس به خودی خود رایگان است، بنابراین شروع به کار برای کاربران آسان است، و توسعه دهندگان تم و افزونه ها همگی آن را تبلیغ می کنند شما از آن استفاده می کنید، بیشتر از هدف اصلی دور می شوید... WPX - منوی وردپرس (جلو)" برای "تفکرات برگشتی" اینجا را کلیک کنید

104.SEO

تصویر
104.SEO A بیش از 20 سال است که سئو را آزمایش می کند. در حین تکرار تست های مختلف، زمان های خوب و بد وجود داشته است. مواقعی بوده است که بسیاری از صفحات رتبه های بالایی کسب کرده اند و تجربه تلخ داشتن صفحات زیاد در یک لحظه ناپدید می شود. از تجربه A که بارها این را تجربه کرده است، حتی در هنگام تلاش برای تسخیر یک ربات جستجوگر، متوجه شدم که هر چه محتوای استراتژی بهتر باشد، زودتر حل می شود. پس از صرف زمان زیادی برای تسخیر آن من بالاخره توانستم اثری را ببینم، حالا که به آن فکر می کنم، تغییرات در الگوریتم وضعیت را کاملاً معکوس کرده است. اما بعد متوجه شدم که مقالاتی که اصلاً استراتژی نداشتند برای همیشه در بالای صفحه نمایش داده می شدند. با راهبردهای مکرر و اقدامات متقابل، وضعیت بی پایان است تحت تأثیر نوسانات الگوریتم قرار نگرفته است. "من می بینم. منظور او این بود که "بر اساس تجربه ایجاد کنید." کمتر در معرض نوسانات قرار گرفته و پایدار شده است، به سود آنچنانی منجر نشده است. به عنوان مثال، تجربه خرید در یک فروشگاه رفاه دسترسی های کمی دارد و حتی اگر تعداد دسترسی ها برای یک دوره به دلیل یک روند افزایش یابد. از آنجایی که A این کار را به عنوان یک داوطلب انجام نمی داد، او تصمیم گرفت قبل از اینکه متوجه شود، مسیر را تغییر دهد منجر به سود شد من شروع به درخواست آن کردم... مکمل: همه می خواهند به صورت رایگان دسترسی داشته باشند. در همان زمان، من یک وب سایت، از جمله یک وبلاگ، در جستجوی درآمد در جایی راه اندازی می کنم. با این حال، اگر همه در بالای صفحه نمایش داده شوند چه اتفاقی می افتد؟ به طور خاص، تمام سایت هایی که عمدتاً برای اهداف سودآوری هستند در بالای صفحه نمایش داده می شوند. اگر قرار بود این اتفاق بیفتد، آیا اکثر مردم تبلیغات را متوقف نمی کردند؟

103. تنوع

تصویر
103. تنوع، A به عنوان یک خالق به این فکر می کرد که بعداً چه چیزی باید بسازد نویسندگانی که قبلاً خوب می فروختند، خوب است، اما من نکاتی را از نویسندگانی دریافت کردم که فروش خوبی نداشتند. الف توانست اول بیرون بیاید زیرا قبلا سابقه کار داشت و محیط در جای خود بود. علاوه بر این، فقط با رفتن به سایتی که افراد در آن جمع می شوند، بلافاصله می توانید ببینید چه کلماتی استفاده می شود و چه چیزی در حال پیشرفت است، بنابراین من شروع به ترکیب فعال آن کردم. «این یک برد آسان است.» از آنجا که او چنین زندگی روزمره ای داشت، A تیز هوش بود و به خاطر ساختن چیزهایی که فروخته می شد شناخته شد. یک روز به دلیل یک محرک خاص، A مجبور شد به واقعیتی نگاه کند که تا آن زمان نادیده گرفته شده بود. این اصالت بود A بر اساس معیارهایی استوار شده است که فقط باید جالب باشد، فقط باید بفروشد، فقط باید مورد استقبال قرار گیرد و فقط نیاز به تحریک احساسات دارد و کاملاً فراموش کرده است که مخاطب انسانی وجود دارد. برای A، همه چیز چیزی بیش از اطلاعات تلقی نمی شد. از قبل، A دیگر نمی توانست گرمای زندگی را احساس کند. سپس A افکار خود را تا کنون به یاد آورد. در این روزگار، فردیت ارزشمند است و تنوع در اطراف می چرخد. «تا آخر عمرم در آرامش خواهم بود.» او مطمئن بود که هرگز نگران داستان‌هایی نخواهد بود و توجه را به خود جلب می‌کند. متوجه شوید که هیچ یک از آنها زنده نشده بودند. همه آنها آثاری سست با کلماتی بودند که فقط احساسات سطحی را تحریک می کردند. قبلاً فکر می کرد، "دزدیدن زمان احمق ها آسان است. اگر نتایج را به صورت اعداد نشان دهید، هیچ مشکلی وجود نخواهد داشت." کیفیت محتوا در درجه دوم قرار گرفت. دریافت کننده این اثر احساس می کرد که به نوعی فریب خورده است، اما نمی خواست آن را بپذیرد، بنابراین بدون اینکه عمیقاً در مورد آن فکر کند، مدام درخواست کار بعدی را می کرد. با این حال، اگر دوست نداشت، با تمام وجود حمله می کرد تا استرس را رها کند. این دقیقاً همان چیزی بود که الف هدفش را داشت. او به اشتباه درک کرد که زندگی در آن لحظه به این معنی است که همه چیز برای آن لحظه خوب است، و تنها کاری که او باید انجام می داد این بود که آن لحظه را نگه دارد. قبل از اینکه بفهمم، همیشه در مورد حال و هوای خوانندگانم می‌پرسیدم. در نتیجه گیرنده متوجه این موضوع شد و به طور کامل به A حمله کرد.

102. هزاره

تصویر
102. هزاره A جهانی که در آن کودکان آزاد هستند. دنیایی بود که پول لازم نبود. مردم اکنون می‌توانستند همه چیز مورد نیاز خود، از جمله مایحتاج روزانه و همچنین سرگرمی را به دست آورند. تنها یک شرط برای به دست آوردن آن وجود دارد. فقط اطلاعاتی در مورد زندگی و الگوهای فکری من ارائه کرد. این اطلاعات به‌عنوان داده برای راحت‌تر کردن زندگی استفاده می‌شود و از آنجایی که فقط توسط رایانه پردازش می‌شود، نیازی به نگرانی در مورد سوء استفاده از حریم خصوصی شما نیست. علاوه بر این، جرم و جنایت به شدت کاهش یافت زیرا یک سبک زندگی راحت برای هر فرد فراهم شد. از آنجایی که پول وجود نداشت، مردم دیگر نگران ظاهر دیگران نبودند و از کار کردن برای لذت بردن و راحتی بیشتر خود، عزیزان، موجودات و چیزهایشان لذت می بردند. A-ko رمان می نوشت، اما او این کار را برای پول یا مشهور شدن انجام نمی داد، بلکه فقط برای اینکه مردمی که به آنها اهمیت می داد از آن لذت ببرند. دیگران نیز آن را دوست داشتند و از آن راضی بودند. وقتی کسی مرا خوشحال کرد، دردسر ساختن داستانی برای تحقق آن ناپدید شد و شادی جایگزین آن شد. فکر کرد A-ko. «حالا، امروز باید نگران چه چیزی باشم؟» در آنجا، من این آزادی را داشتم که انتخاب کنم درباره چه چیزی نگران باشم. بازی‌ها و فیلم‌های سورئالیستی نیز به‌طور رایگان توزیع می‌شدند، بنابراین هیجان، هیجان، خنده و عاشقانه کم نبود. نه تنها می توانستم آن را ببینم، بلکه می توانستم آن را با تمام بدنم حس کنم، بنابراین می توانستم آزادانه آن را تجربه کنم و از آن نهایت لذت را ببرم. A-ko همچنین فیلم های مستند را دوست داشت، بنابراین او فرصت های زیادی برای تماشای آنها و درک آنها داشت. "هومم. خیلی وقت پیش، خیلی سخت بود. مثلا... جاهایی بود که دوستانی که به آنها اعتماد داشتم، چیزهای بی رحمانه ای را بدون نامشان می نوشتند. اگر دیگر کسی نتواند به من اعتماد کند، تعجب نمی کنم." او در حالی که این تجربه را مرور می کرد با احساسی عمیق گفت. یک روز، A-ko در آستانه XNUMX سالگی بود. A-ko به زندگی خود نگاه کرد و گفت. «وقتی به آن فکر کردم، زمان در یک چشم به هم زدن گذشت، حالا باید به این فکر کنم که قرار است چه زمانی بمیرم». به هر حال، اگر زمانی از زندگی خسته شدید، همیشه می توانید تناسخ پیدا کنید و از صفر شروع کنید. نکته تکمیلی: اگر به چیزها از همان ارزش های قبلی نگاه کنید، می توانید بگویید که چیزها به طور مداوم تکرار می شوند. مهم نیست که موتور جستجوی گوگل چقدر پیشرفته است که اطلاعات را از سرتاسر جهان جمع آوری می کند، هرگز پاسخی برای چیزی که مردم قبلاً هرگز در مورد آن فکر نکرده بودند، نمی دهد. به هر حال، آنها فقط در مورد افراد گذشته اطلاعات جمع آوری می کنند. در حال حاضر، ما همچنان از افراد برای توسعه سیستم ها استفاده می کنیم.

101. عشق 3

تصویر
101-عشق 3 کار کودک صدمه زدن به مردم بود. به جای انجام مخفیانه این کار، هر چه بیشتر در حضور تعداد زیادی از مردم به صورت ظاهری درد را تحمیل کنید، حقوق بیشتری دریافت می کنید. این همه چیز نبود. A-ko نیز باید صدمه ببیند. و همچنین نیاز به تکنیک داشت. هنگام ایجاد درد، باید آن را تا حد امکان پر زرق و برق انجام دهید و از باقی گذاشتن هر گونه عارضه اجتناب کنید. وقتی آسیب می دیدم، مجبور بودم تمام دردی را که می توانستم تحمل کنم و سعی کنم چیزی را پشت سر نگذارم. A-ko از ته دل این کار را دوست داشت. اگرچه به نظر می رسید که آنها در حال تبادل خشونت پر زرق و برق هستند، اما درون آن مملو از عشق بود. هم آدمی که صدمه می زند و هم آدمی که صدمه دیده سرشار از مهربانی است. این حتی زمانی که او مجبور بود نقش یک شخصیت شرور را بازی کند نیز صادق بود. لحظه ای بود که A-ko غمگین شد. این یک فحش بی عاطفه بود که فقط بر اساس ظاهر قضاوت می کرد. با این حال، A-ko مصمم بود این شغلی را که دوست داشت تا زمانی که بدنش دوام می آورد انجام دهد، با این باور که «روزی مردم خواهند فهمید». نام شغل او "کشتی گیر حرفه ای" است. یکی از اینها جنبه مشکوک بودن و نگاه کردن به پشت صحنه است چون نمی خواهید فریب بخورید. در عین حال، او همچنین تمایل دارد که بر اساس برداشت های سطحی و بدون تفکر عمیق قضاوت کند. آیا توانایی دیدن از طریق ذات به معنای کشف راز و اعمال حس عدالت است؟ یا نگاه دقیق به پس زمینه ای است که با چشم غیر مسلح قابل مشاهده نیست؟ شاید این همان چیزی باشد. مگر اینکه ذهنی که سعی در دیدن ذات دارد پر از تعصب نباشد... بعدی... 102. هزاره 1. تفسیر برای "منوی بازی فکری (جلو) اینجا را کلیک کنید برای "منوی بازی فکر کردن به عقب" -> برای اکنون منوی کامل ذهن آگاهی و مدیتیشن را بررسی کنید

100. ترس

تصویر
100. ترس A مرد کشفی کرد. این بدان معناست که اکثر مردم چیزی را فقط بر اساس «ظاهر، دلایل و شواهد» باور می‌کنند. تنها با تمرکز بر مواردی که تحقیق در آنها دشوار است و ارائه شواهد مغرضانه زیادی، افراد می توانند به راحتی متقاعد شوند. با استفاده از این روش، Man A توانست تعداد زیادی فالوور جمع کند. با این حال روزی رسوایی با یک هنرپیشه معروف باعث شد که او تمام جایگاه و افتخار خود را از دست بدهد. مرد یک فکر. «وای، من چیزی برای از دست دادن ندارم.» مرد A احساس ناامیدی می کرد و به چیز ظالمانه ای فکر می کرد. «بهتر است، بیایید یک قتل پر زرق و برق انجام دهیم و در سراسر جهان غوغا کنیم». مرد A برای برنامه ریزی دقیق قتل وقت گذاشت و توانست با موفقیت قتل را انجام دهد. بلافاصله پس از آن، قبل از دستگیری، او به طور ناشناس پولی را که کشته بود به سازمانی اهدا کرد که از کودکان فقیر حمایت می کند. سپس مرد الف دستگیر و به اعدام محکوم شد. مرد الف هیچ پشیمانی نداشت. مرد الف همیشه به این چیزها فکر می کرد. او می دانست که مردمی که چیزی برای از دست دادن ندارند می ترسند، بنابراین همیشه مراقب بود تا مورد هدف قرار نگیرد. چون خیلی بیشتر از از دست دادنش می ترسیدم. مرد A هر چه ثروتمندتر می شد، پول بیشتری می خواست. او با دقت بسیار و دادن مقدار کمی از نعمت به کسانی که پول نداشتند، تلاش کرد تا از خطرات جلوگیری کند. به منظور پرداخت هر چه بیشتر مالیات و در عین حال جلوگیری از هدف قرار گرفتن، آنها همچنین قصد مهاجرت به خارج از کشور را دارند. در همان زمان، مرد A نیز تصمیم می گرفت که اگر آن را از دست بدهد، چه کاری انجام دهد. مرد یک فکر. "در هر صورت، شما موفق خواهید بود." نکته جانبی: چه کسی شانس بیشتری برای برنده شدن دارد، کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد یا کسی که از باخت می ترسد؟ نکته مشترک ممکن است این باشد که "مردم نیز غریزه هدف قرار دادن افراد ضعیف را دارند." مگر اینکه هوشمندانه به منظور جمع آوری فالوور پنهان شده باشد... بعدی... 101. عشق 3 1. تفسیر برای "منوی بازی های فکری (جلو)" اینجا را کلیک کنید برای "منوی بازی های مخفی فکری" -> ذهن آگاهی که است بهترین برای شما اکنون منوی مدیتیشن را بررسی کنید

99. تقلب

تصویر
99. کلاهبرداری A تمایل شدیدی به ثروتمند شدن داشت. یک روز، من هر روز دنبال راه بهتری می گشتم. با یک مطلب آموزشی به نام «راه صد در صد مطمئن برای میلیونر شدن» برخوردم. فکری، «هیچ راهی وجود ندارد که این اتفاق بیفتد»، اما وقتی «شواهد» را دید، از فرصت استفاده کرد و آن را خرید. بلافاصله مطالب را خواندم و متوجه شدم که به سادگی می گوید: «به خرید بلیط لاتاری ادامه دهید». وقتی با آنها تماس گرفتیم، آنها پاسخ دادند: "این دروغ نیست، برخی از افرادی که به توصیه ما عمل کردند و به خرید ادامه دادند، برنده شدند." وقتی با یک وکیل مشورت کردم، گفت: «با توجه به تعداد زیاد خریداران، حتماً برخی از آنها برنده شده اند و می توان با آنها تماس گرفت، بنابراین بازپرداخت وجه مشکل خواهد بود». بود. الف داشت از حماقت خودش خسته می شد. فکری که حتی اگر به این کار ادامه دهد نمی تواند کاملا توبه کند، بنابراین تصمیم گرفت به این فکر کند که چرا فریب خورده است. شاهد این بود که او پابرهنه بود. الف نیز محتاط بود. با وجود این، من متحیر بودم که چرا به این راحتی فریب خوردم. علاوه بر این، شنیده بودم که «مردم به راحتی فریب نمی‌خورند، آن‌ها شهودی دارند که از طریق دروغ می‌بیند». با سرسختی که داشت، A سرانجام توانست فردی را که با انجام این نوع کارها امرار معاش می کرد، ردیابی کند. شخص دیگر گفت او با ظاهری طبیعی در چهره اش می گوید: «درست است که می توانیم دروغ را به طور مستقیم تشخیص دهیم، اما قصد دروغ گفتن نداریم. یک فکر در آن صورت، ممکن است دیدن آن دشوار باشد. "این همه چیز نیست." "شما مردم را فریب می دهید و سپس آرامش پیدا می کنید؟" سپس آن شخص گفت. "همانطور که قبلاً گفتم، من سعی نمی کنم شما را فریب دهم، من شما را آموزش می دهم تا در آینده فریب نخورید." A متعجب گفت. طرف مقابل پاسخ داد: «یعنی برای مطالعه است؟» این حرف را نزنید. در واقع، اگر آن را به این شکل بگیرید، خوب است. آیا شما هم از روی میل به کسب درآمد دست به انتخاب زدید و عمل نکردید؟ به همه چیز فکر کنید.» اگر کاری که ما انجام می دهیم را دوست ندارید، باید بیشتر از این به آن فکر کنید.

98. خوش بینی

تصویر
98. خوش بینی الف: همه چیز برای کودک مهم نبود. برای A-ko، اخباری که شبانه روز پخش می شد، مسائل مالی و نگرانی در مورد روابط بین فردی، موضوعاتی پیش پا افتاده بود که برای A-ko اهمیتی نداشت. من واقعاً لباس های شیک نمی خواستم و به صداهای گهگاهی که از خانه همسایه می آمد توجه زیادی نداشتم. فکر کرد A-ko. فکر کردم: «هر کس تمام تلاش خود را می کند تا در شرایط خاص خود زنده بماند» و احساس ملایمی وجودم را فرا گرفت. A-ko خوشبین بود. با وجود اینکه فکر می کردم مهم نیست، وقتی حتی کوچکترین خوش شانسی داشتم، احساس خوشحالی می کردم و حتی اگر مشکلی پیش می آمد، به نظر چیز مهمی نمی رسید. فقط به این دلیل که مهم نبود به این معنی نیست که انگیزه ام را از دست داده ام. در واقع، درست برعکس بود. A-ko قبلا اینطور فکر نمی کرد. او مانند یک فرد عادی نگران بود، رنج می برد، به خاطر چیزهای کوچک عصبانی می شد و از چیزهایی که می خواست لبریز می شد. حالا فقط خوردن کاتسودون می تواند اشک من را در بیاورد. از کی شروع کردی به این فکر کردن؟ A-ko به یاد آورد. این یک سال پیش اتفاق افتاد و من هرگز آن را فراموش نمی کنم. از همان لحظه ای بود که دکتر به او گفت زمان زیادی برای زندگی کردن نمانده است. به A-ko گفته شد که او تنها شش ماه دیگر زنده است و پس از آن، او فقط از زنده بودنش خوشحال است. یک روز اتفاق افتاد. A-ko یک حقیقت شگفت انگیز را از دهان یک متخصص می شنود. "باورم نمی شود. همه چیز بدون هیچ اثری ناپدید شده است." او گفت که این ممکن است به این دلیل باشد که او می‌توانست مثبت‌تر و خوش‌بینانه‌تر فکر کند و سطح استرس او به‌طور چشمگیری کاهش یافته است. A-ko تصمیم گرفت زندگی خود را با سپاسگزاری بیشتر از همیشه برای زنده نگه داشتن زندگی خود بگذراند. سپس، XNUMX سال بعد ... A-ko عصبانی می شد و از چیزهای بی اهمیت شکایت می کرد که انگار هرگز اتفاق نیفتاده است. فکر کرد A-ko. «فراموش نکردم که آن روز چه اتفاقی افتاد، اما چرا به حالت عادی بازگشت؟» A-ko کنجکاو بود، بنابراین او در مورد روانشناسی تحقیق کرد. معلوم شد که این ظاهراً به دلیل اقتباس لذت‌گرایانه بوده است. این یک پدیده روانی بود که هر چقدر هم که احساس خوشحالی می کردی، کم کم به آن عادت می کردی و بی احساس می شدی. A-ko گفت. "خوشحالم که علت را فهمیدی. این که شکایت می کنی دلیلی بر زنده بودنت است. حالا فقط برای آن زن.

97. سیگنال الکتریکی

تصویر
97. سیگنال های الکتریکی دکتر A در حال تحقیق در مورد مکانیسم سیگنال های الکتریکی در مغز بود. با این حال، آنقدر دقیق نبود که بتوان از آن به عنوان روان درمانی استفاده کرد. دکتر الف بدش نمی آمد. چون پول زیاد بود. حتی اگر آن سطح از دقت را ندارید، می توانید به سادگی با ارائه اطلاعات به حوزه بازاریابی درآمد کسب کنید. به عنوان مثال، هنگامی که این قسمت از مغز تحریک می شود، مواد شیمیایی پاداش تولید می شود که باعث می شود فرد نتواند متوقف شود، و فرد را چنان جذب می کند که حتی غذا خوردن را به تعویق می اندازد. و با ادامه تحریک مغز می توان انگیزه را به میزان قابل توجهی کاهش داد. علاوه بر این، با تحریک بخش‌های خاصی از مغز، می‌توان حافظه را بهبود بخشید و به محصولات و خدمات اجازه می‌دهد در حافظه بلندمدت باقی بمانند. این مورد نیز مورد استفاده سیاستمداران قرار گرفت. صرفاً با ادامه دادن اطلاعاتی که بخش هایی از مغز را تحریک می کند که تصور بدی ایجاد می کند، مردم انتظارات کمتری از سیاستمداران خواهند داشت و احتمال رای دادن به میزان قابل توجهی کاهش می یابد. این امکان را برای سیاستمداران فراهم کرده است که به سادگی با احاطه کردن خود در گروه های حامی، به طور مؤثر رأی کسب کنند. به این ترتیب، دکتر الف با تجزیه و تحلیل سیگنال های الکتریکی در مغز، روش هایی را برای دستکاری افراد، درست مانند نوشتن یک برنامه، به نام های بزرگ در زمینه های مختلف ارائه کرد. پولی که وارد شد منجر به تحقیقات بیشتر شد و یک چرخه با فضیلت ادامه یافت. یک روز اتفاق افتاد. دکتر الف مجبور شد به چیز بسیار مهمی پی ببرد. معلوم شد که خود او در وضعیتی شبیه به "سگ پاولوف" قرار دارد، زیرا مغز او توسط پول تحریک می شود. دکتر الف توانست متوجه این موضوع شود. در عین حال، او همچنین می دانست که به دلیل دانش قبلی، کاری نمی تواند انجام دهد. دکتر آ غر زد. «من می‌خواهم این کار را متوقف کنم، اما نمی‌توانم». مکمل: وقتی زندگی معمولی دارید، اغلب می‌توانید خود را در الگوهای واکنش ساده گیر بیاورید. انگار دستگاهی تعبیه شده است که با فشار دادن یک سوئیچ، پاداشی تولید می کند. چه اتفاقی می افتد اگر حتی یک امید درونی برای عدم احساس پوچی وجود داشته باشد؟ "چه کسی آن سوئیچ را فشار می دهد؟" مگر اینکه حتی فردی که دکمه را فشار می دهد با شخص دیگری جایگزین شود و روی او حک شود... بعدی... 98. خوش بینی 1. تفسیر برای "منوی بازی فکری (جلو) اینجا را کلیک کنید برای "منوی بازی Back Think Game" اینجا را کلیک کنید.

96. تله

تصویر
96. تله A مرد دوست داشت صحنه ای را ببیند که مجرم در آن دستگیر شد. طراوت بخش است. من از تماشای برنامه های مستند لذت می بردم. مدتی است که مرد الف اصرار دارد صحنه دستگیری او را تماشا کند. «برای انجام این کار، من باید شاهد جنایت باشم.» مرد A به این فکر می کند که چه کاری می تواند انجام دهد تا احتمال وقوع جرم بیشتر شود و تصمیم می گیرد اقدامی انجام دهد. ابتدا یک دوربین در ماشینم نصب کردم. در حال حاضر امکان ضبط از همه زوایای خارج و داخل خودرو وجود دارد. دفعه بعد که ماشینی را دید که تقریباً در حال رانندگی است، عمداً وارد ماشین شد و به آرامی رانندگی کرد. حتی گاهی از هم سبقت می گرفتند. سپس، همانطور که انتظار می رفت، شخصی ظاهر شد که به شدت رانندگی می کرد. مرد A فکر کرد، "تمام شد" و وانمود کرد که فرار می کند، اما سپس با پلیس تماس گرفت و از آنها خواست او را دستگیر کنند. پس از آن، در یک سایت ویدیویی آپلود شد و به یک ایستگاه تلویزیونی ارسال شد. او نه تنها پرخاشگرانه رانندگی می‌کرد، بلکه گاهی اوقات عمداً با کتفش با مردی که به نظر می‌رسید در حال دعوا است برخورد می‌کرد. او یک جی پی اس نصب کرد و پنجره ها را باز گذاشت تا مردم را فریب دهد تا ماشینش را بدزدند. آنها همچنین از سایت هایی که به نظر تقلبی به نظر می رسید استفاده مؤثری کردند. با تکرار این کار، مرد A توانست شاهد دستگیری خود باشد و از این ویدئو درآمد کسب کند، که این یک راه عالی برای مرد A برای کشتن دو پرنده با یک سنگ بود. در نهایت حتی از پلیس تقدیر نامه هم گرفتم. با این حال، مرد الف فقط به این راضی نبود. وی در پایان با برداشتن عمدی شیشه ها، ورود سارقان به منزلی را که در آن زندگی می کرد، آسان کرد. یک روز اتفاق افتاد. بالاخره زمان آن فرا رسیده است که افسار به مرد A داده شود. با وجود تدارک دقیق مرد الف، ناگهان توسط یک رهگذر مورد ضربات چاقو قرار گرفت. فردی که از آنجا عبور کرد یکی از طرفداران بود که در حال تماشای ویدیوی A-man بود. سپس دیو به مرد الف گفت که هوشیاری او در حال محو شدن بود. "شما می توانید چنین هیجانی را تجربه کنید و آرزوهایتان برآورده می شود..." توجه: در واقعیت، همانطور که در تصادفات رانندگی تقریباً نسبت 97 به 1 وجود ندارد، اعمالی که جرم را تحریک می کند در صدور حکم مورد توجه قرار می گیرد. شما می توانید این را بگویید. به قول معروف «لعنت بر خدایی که لمس نمی‌کند» نیست، بنابراین ممکن است لازم باشد برای اجتناب از خطر تلاش کنیم. در هر صورت، ما باید این را نیز در نظر بگیریم که اخباری که معمولاً تماشا می کنیم ممکن است از دیدگاهی مغرضانه ایجاد شوند. حتی آن دیدگاه ممکن است جانبدارانه باشد، اما... بعدی... XNUMX. سیگنال های الکتریکی XNUMX. تفسیر برای "منوی بازی های فکری (جلو) اینجا را کلیک کنید برای "منوی بازی های تفکر مخفی" اینجا را کلیک کنید.

95. گران

تصویر
95. گران الف: فرزندم مراقب بود تا چیزهایی را بخرد که تا حد امکان گران باشد. این به این دلیل است که او به "از دست دادن پول با خرید چیزهای ارزان" اعتقاد داشت. وقتی A-ko فروش های مقرون به صرفه را دید، در واقع عصبانی شد. البته فقط به دلیل گران بودنش به این معنی نبود که مردم آن را بخرند. از آنجایی که A-ko نمی توانست فوراً آن را بخرد، سعی کرد با دقت در مورد آن فکر کند. و در آن مدت لحظه ای از سعادت را احساس کردم. در حالی که به آن فکر می کردم، گاهی اوقات تا زمانی که آن را نخریدم، نیازی به آن احساس نمی کردم یا چیز دیگری می خواستم، بنابراین غیرعادی نبود که آن را نخرم. با این حال، زمانی که آن را خواستم و آن را خریدم، توانستم کاملاً از آن لذت ببرم، بنابراین به ندرت از خریدهایم تاکنون پشیمان شده ام. در مورد وسایلش هم زیاد نداشت اما احساس می کرد به آنها وابسته است و مدت زیادی از آنها استفاده می کرد. یک روز به طور اتفاقی این فرصت را پیدا کردم که یک فنجان قهوه بنوشم که قیمت آن XNUMX ین بود. A-ko عاشق قهوه است و عادت به نوشیدن هر روز آن را پیدا کرده است. A-ko فکر کرد. «نمی‌توانم تصور کنم که برای یک فنجان XNUMX ین بپردازم. اما تعجب می‌کنم که چقدر خوشمزه است». پس از فکر کردن در مورد آن، A فکر کرد که تجربه خوبی خواهد بود و تصمیم گرفت آن را امتحان کند. A-ko قهوه را در مدت حدود XNUMX دقیقه نوشید و هر جرعه جرعه آن را روی زبانش می چرخاند و قهوه را میل کرد. «خب، چه خوشمزه!» سپس بعد از اتمام نوشیدنی، سلبریتی به همراه یک فیلمبردار و سایر کارکنان وارد رستوران شدند. "این یک سورپرایز بود که قهوه XNUMX ینی اینجاست به نظر شما خوشمزه است؟" A-ko واقعاً متعجب نشد. "البته خوشمزه بود. با تشکر از شما، با وجود اینکه پول زیادی پرداخت کردم، تونستم کاملاً از آن لذت ببرم. نمی توانم باور کنم که این قهوه XNUMX ین است. از قهوه خوشمزه شما بسیار متشکرم." برای A-ko، او زمان خود را صرف لذت بردن از آن کرد، من توانستم احساس کنم که طعم آن به طور طبیعی دو برابر شده است. از این گذشته، قهوه ای که همیشه مینوشید تبدیل به یک عادت شده بود و بیشتر آن را در عرض چند دقیقه نوشید. البته ناگفته نماند که صحنه A-ko در برنامه تلویزیونی قطع شد. آزمایشی توسط داگلاس مک کانل از دانشگاه استنفورد نشان داد که طعم غذا و نوشیدنی بسته به مبلغی که پرداخت می کنید تغییر می کند. با این حال، این فقط به این دلیل است که قیمت آن بالا است، بنابراین طعم آن خوشمزه است.

94. نیت

تصویر
94. قصد الف تصمیم به قتلی عجیب گرفت. A در اصل شخصیتی آرام داشت. شخصیت او به گونه ای بود که حتی نمی توانست پشه ها را بکشد چه برسد به انسان ها. با این حال، یک رویداد خاص منجر به تغییر شدید شد. این اتفاق دو سال پیش افتاد. همسر الف که برای او همه چیز بود در یک تصادف غیرمنتظره جان باخت. از آن به بعد، الف هدف خود را در زندگی از دست داد و انگیزه ای برای انجام کاری نداشت. الف در چنان حالتی بود که متقاعد شده بود که تنها گزینه او مردن است. بنابراین یک فکر. "اگر قرار است به هر حال بمیرم، پس از انجام کاری این کار را انجام خواهم داد؟" پس از فکر کردن به آن، A یک چیز را به یاد آورد. "بیا فکرش را بکن، همسرم گفت که در کودکی به شدت مورد آزار و اذیت قرار گرفته است." A شنیدن نام او را به یاد آورد و سپس به چیزی ظالمانه فکر کرد. "درست است. بهتر است قبل از اینکه بمیرم، فردی را که به همسرم قلدری می کرد، خواهم کشت. قبلاً فراموش شده بود. با این حال، A تصمیم گرفت این کار را انجام دهد، به این امید که او را از این که بتواند حتی پس از بالغ شدنش آرام کند، بازدارد. الف مقاصد و مقاصد خود را ثبت و برنامه ریزی دقیقی انجام داد. الف پس از رسیدن به هدفش تصمیم گرفته بود بمیرد، بنابراین ترسی از گرفتار شدن نداشت. با این حال، برای به حداکثر رساندن اثربخشی آن، فکر کردم لازم است آن را به شکلی بکشم که بیشترین تأثیر را داشته باشد. بنابراین، آنها تصمیم گرفتند که آن را به یک قتل عجیب و غریب تبدیل کنند تا یک قتل معمولی. و حالا... الف به هدفش رسیده بود. پیغام گذاشت و خودکشی کرد. بعد از آن دنیا چه شد؟ پس از مرگ A، او تبدیل به یک روح شد و مراقب او بود. با این حال، نتیجه بسیار متفاوت از آنچه A انتظار داشت بود. قاتل عجیب و غریبی که آموخته است اگر می خواهید پیامی قوی بفرستید، کشتن به گونه ای مؤثر است که تأثیر شدیدی بر مردم بگذارد، جنایات را یکی پس از دیگری مرتکب می شود و در جهان غوغا می کند. نقشه A کاملا اشتباه بود و به جای اینکه قلدری کمتر رایج شود، دنیا ترسناک تر شد. «چرا این کار را کردم؟» A در جهنم گیر کرده بود و برای همیشه از آن پشیمان شد. مکمل: اگر شما به عنوان یک فرد بزرگسال با انگیزه انتقام با شخصی همین کار را انجام دهید، آنچه در کودکی بخشیده می شد ممکن است در بزرگسالی بخشیده نشود.

93. نگرانی

تصویر
93. نگرانی A کودک نگرانی های خود را به دوستش اعتراف کرد. دوستم گفت: «اخیراً با پول مشکل داشتم. A-ko پاسخ داد: "این سخت است، من هم زمان زیادی ندارم، اما ممکن است بتوانم کمی کمک کنم؟" دوستم پس از شنیدن این موضوع گفت: "نه، اشکالی ندارد. من خودم می توانم از پس آن بر بیایم. فقط می خواستم بدانی که سخت است." A-ko با خوشحالی گفت: "می دانم. خوب است، اما لطفاً هر زمان خواستید به من اطلاع دهید." دوستم گفت: "متشکرم. در واقع، این تمام چیزی نیست که می خواهم بشنوم." A-ko گفت: "در این مرحله، همه چیز را فاش نکن." دوستم گفت: "بله، آن موقع به شما می گویم. اگر نگران هستید، به این معنی است که کسی هست که به شما اهمیت می دهد." A-ko پاسخ داد: "پس، شما چه جور آدمی هستید؟" "آره. او آدم مهربانی است. وقتی من در مشکل هستم، او همیشه به من کمک می کند. همین چند وقت پیش که یک درخواست سخت داشتم، شما به من کمک کردید و وقتی دوستم این را شنید خیلی خوشحال شدم." او با لبخندی بر لب گفت. آ-کو با حالتی پریشان گفت: "ها؟ درست است. در این صورت، چرا به احساساتت اعتراف نمی کنی؟" "من هم همین فکر را کردم. اما به این سادگی نیست. ممکن است طرف مقابل بچه باشد..." دوستم وقتی این را شنید با تعجب گفت. "اوه! این بد است، اینطور نیست؟ اما منظورت چیست که ممکن است کودک باشد؟" «من در زندگی واقعی خوشحالم، نگران بازی‌های آنلاین هستم.» وقتی از دوستانم که بازی نمی‌کنند پرسیدم، آنها نمی‌دانستند که چرا نگران هستم. A-ko ادامه داد: "هوم. درست است." «پول درآوردن آسان نیست، افرادی هستند که من اخیراً به آنها توجه کرده‌ام.» A-ko مدام این را می‌گفت و هرگز از صحبت کردن درباره مشکلاتش دست نمی‌کشید. نکته: در اکثر بازی ها مفهوم ارز وجود دارد. اگر روش جمع آوری آسان بود، جذابیت کمتری داشت و تعادل دنیای بازی به هم می خورد، بنابراین در بیشتر موارد سخت تنظیم می شود. وقتی صحبت از بازی های آنلاین می شود، روابط انسانی حتی بیشتر درگیر می شود. بنابراین، اگر سعی کنید به راحتی آن را تسخیر کنید، آن را به عنوان "تقلب" دوست ندارید. همچنین چیزی به نام "RMT" وجود دارد که به شما امکان می دهد ارز بازی را با پول واقعی مبادله کنید. از آنجایی که اینها می توانند تعادل بازی را مختل کنند، مدیریت توسط اپراتور اغلب دشوار است. بنابراین، کسب ارز بازی زمان بر است. در مورد "RMT"، مشغول کار

92. اسطوره

تصویر
92. افسانه A مردی به یک بیماری لاعلاج تشخیص داده شد. علم مدرن نمی تواند آن را درمان کند و پزشکان می گویند اگر به همین منوال ادامه یابد XNUMX درصد احتمال مرگ وجود دارد. خوشبختانه مرد الف مردی ثروتمند بود، بنابراین کمبود منابع مالی نداشت. با استفاده از این قدرت، مرد A تصمیم می گیرد آخرین راه حل خود، "خواب سرد" را امتحان کند. مرد الف پس از بیدار شدن به خواب رفت و تمام اقدامات احتیاطی ممکن را انجام داد تا تنها کسی نباشد که او را نمی شناخت. "A-man، ما بالاخره یک درمان داریم." وقتی A-man از خواب بیدار می شود، XNUMX سال از خواب A-man می گذرد. مرد A به یک اتاق خصوصی منتقل شد و به طور کامل از بیماری خود بهبود یافت و تصمیم گرفت دنیای بیرون را کشف کند. در آن زمان، یک خدمتکار به او گفت که تعجب نکن. برای مرد A، این دنیای آینده است. از دیدن اینکه چقدر اوضاع تغییر کرده هیجان زده بودم. سپس معلوم شد که بسیار بیشتر از آن چیزی است که A-man تصور می کرد. دنیا بیشتر شبیه یک افسانه بود تا دنیای آینده. مانند دنیای اسطوره هایی بود که مرد الف در کودکی خوانده بود. مردی بود که سرش گاو بود. نه، ممکن است گاوی با بدن انسان باشد. نه تنها این، انسان هایی با بال نیز وجود داشتند. این جهانی بود که در آن موجودات زنده مختلف از طریق مهندسی ژنتیک پیشرفته سنتز شدند. وقتی مرد A آنها را دید، یک سوال ساده از کارکنان توانبخشی اختصاص داد. کارمند پاسخ داد: "این در اصل یک انسان است یا یک حیوان؟" "بله. این چیزی نیست که بتوانم در اینجا به آن پاسخ دهم، بنابراین پس از بازگشت مرد A پس از گشت و گذار در دنیای آینده، با من صحبت خواهد کرد." بعد دکتر شروع کرد به توضیح دادن، انگار توضیح دادن سخت بود. "بیایید به سوال آقای الف پاسخ دهیم، لطفاً شوکه نشوید؟" "بله. اشکالی ندارد، زیرا من آماده بودم که به خواب بروم. من در ابتدا قرار بود بمیرم. من آماده هستم که هر چیزی را بپذیرم، دکتر با حالتی آرام توضیح داد." "در واقع، انسان ها منقرض شده اند." با این حال نمی توانستم تعجبم را پنهان کنم. دکتر پاسخ داد: "به هیچ وجه، اما تو انسان به نظر می آیی." "بله. فقط همه اطرافیان شما، از جمله کارکنان، پوست انسان را پوشیده اند تا شما را غافلگیر نکنند." «اینطور است اما چرا؟

91. اعتماد به نفس

تصویر
91. اعتماد الف به خودش اطمینان نداشت. من به هیچ کاری اعتماد نداشتم و از همه چیز غرق شدم. آنقدر بد بود که اعتمادم به زندگی از دست رفت. یک روز اتفاق افتاد. الف آن روز هم به اعتماد به نفس فکر می کرد. سپس A متوجه شد که "وقتی صحبت از چیزهایی می شود که به آنها اطمینان ندارم، از هر کس دیگری اعتماد به نفس بیشتری دارم." یک فکر "پس، آیا این بدان معنا نیست که شما به این واقعیت اطمینان دارید که اعتماد به نفس ندارید." تقریباً در همین زمان بود که در مورد آن با خبر شدم. بنابراین، A تصمیم گرفت برای مدتی اساس را کنار بگذارد و عادت کند که با اعتماد به نفس عمل کند. تصمیم گرفتم دقیق باشم، مثلا به صداهای اطرافم که بر اساس الف قبلی ام قضاوتم می کنند، توجه نکنم. در نتیجه، الف روز به روز بیشتر و بیشتر اعتماد به نفس پیدا کرد و به این فکر کرد که واقعاً اعتماد به نفس دارد. با این حال، A همچنان ناآرام بود. «هرگز نمی‌دانی اگر پایه‌ای برای اعتماد به نفس نداشته باشی چه زمانی از بین می‌رود.» با این حال، A می‌خواست از تجربیات گذشته‌اش استفاده کند. سپس، به دعوت یکی از دوستان، A این فرصت را پیدا کرد تا تکنیکی به نام «پرتاب هوایی» را ببیند و می‌خواست آن را عملی کند. این شامل پرتاب حریف بدون دست زدن به آنها بود. الف نیز در ابتدا شک داشت. با این حال، A با تکیه بر تجربه ای که به او اعتماد به نفس داده بود، خستگی ناپذیر به کار خود ادامه داد. A به "پرتاب هوایی" اعتماد به نفس پیدا کرد و تصمیم گرفت یک دوجو باز کند. سپس عده ای ظاهر شدند که می خواستند شاگرد او شوند. A زمانی را به یاد آورد که اعتماد به نفس نداشت و به راحتی اجازه داد. کارآموزانی که تازه شروع کرده اند به شدت برای تمرین پرتاب می شوند. با تکرار این روند، در نهایت یک ایستگاه تلویزیونی این موضوع را شنید و تصمیم به اجرای آن گرفت. یک ناگهان معروف شد. و تعداد مبتدیان روز به روز بیشتر شد. یک روز اتفاق افتاد. یک قهرمان هنرهای رزمی مختلط به چالش آمد. در آن زمان، A اعتماد به نفس فوق العاده ای داشت، بنابراین او به راحتی پذیرفت. این مسابقه در حضور تماشاگران از سراسر کشور آغاز شد. در یک لحظه، A قهرمان را بدون اینکه حتی او را لمس کند، دور انداخت. من در خواب فکر کردم. وقتی الف از خواب بیدار شد متوجه شد که بر اثر ضربه قهرمان کشیده شده است. A متوجه شد که فرضیات او چقدر با واقعیت فاصله دارد. با این حال، یک فکر. "من نمی توانم یک بار که تا اینجای کار آمده ام دست از کار بکشم." A اعتراف می کند که حال خوبی نداشت و نام پرتاب هوایی خود را به پرتاب هیپنوتیزم تغییر داد.

90. عشق 2

تصویر
90.Love 2 A کسی بود که فرزندم به او علاقه داشت. من فقط نمی توانم آن شخص را از سرم بیرون کنم. مهم نیست به چه چیزی فکر می کنم، آن را به آن شخص متصل می کنم. کار به جایی رسید که اگر در مورد آن شخص صحبت می کردم، می توانستم برای همیشه در مورد آن صحبت کنم. با این حال، A-ko قبلاً یک شوهر مهربان داشت. تقریبا هیچ شکایتی وجود نداشت. تنها مشکل بزرگ این بود که نمی توانستم آن شخص را از سرم بیرون کنم. برای A-ko، او نگران گفتار و اعمال آن شخص است و زمانی که به آن شخص فکر می کند، احساسات او تحریک می شود. او چنان عصبانی شد که در نهایت شوهرش را به شدت کتک زد. A-ko همیشه فکر می کرد، "من باید کاری انجام دهم." با این حال، من در مورد چشمان آن شخص کنجکاو هستم. برای جلوگیری از بدتر شدن مشکل، A-ko هنگام ملاقات با آن شخص وانمود کرد که هیچ مشکلی ندارد. با این حال، نمی‌توانستم از خود فکر کنم، "بعد آنها چه خواهند گفت؟" به A-ko تبدیل شده بود که احساس می کرد مانند یک نخ عنکبوت، در هم پیچیده است و نمی تواند حرکت کند. از آنجایی که A-ko طوری رفتار می کرد که انگار به هیچ چیز اهمیت نمی داد، آن شخص به او اعتماد داشت و اغلب از او مشاوره می خواست. با این حال، قبلاً به مرز خود رسیده بود و در آستانه انفجار بود. در همان زمان، A-ko کاملاً آگاه بود که افراد زیادی در جهان وجود دارند که با مشکلات مشابهی روبرو هستند، نه فقط من. بنابراین با تغییر روحیه موفق شدم از آن عبور کنم. اکو امروز دوباره از شوهرش شکایت کرد. «هی، مادرشوهرت امروز همچین چیزی میگه.» متمم: مشکل بین زن و شوهر یکی از مشکلات مهمی است که از زمان های بسیار قدیم تغییر نکرده است. البته این تنها موضوع نیست، اما احتمالاً چیزهای زیادی وجود دارد که می خواهم از آنها شکایت کنم که همیشه من را آزار می دهد. اگر اینطور است، بسته به دیدگاه شما، می توان گفت که شبیه عشق است. اما تاثیری که روی بدن می گذارد کاملا برعکس است. از سوی دیگر، وقتی صحبت از چیزهای دردناکی مانند ناامیدی و رنج می شود، از سوی دیگر احساس هیجان می کنیم و در عین حال درد و اندوهی را در قلب خود احساس می کنیم. نکته مشترک ممکن است این باشد که هر دوی آنها افکار خود را برای مدت طولانی کنترل می کنند. زیرا در موقعیتی قرار می گیرید که نمی توانید به چیز دیگری فکر کنید. ما در جهانی زندگی می کنیم که در آن فردگرایی و لیبرالیسم بیداد می کند. نباید چیزی وجود داشته باشد که مرا مقید کند. با این حال، شما آزاد هستید که مانند M از SM گره بخورید. وقتی همه چیز بر وفق مراد من پیش نمی رود، احساس آزادی می کنم.

89. کیهان

تصویر
89. فضا داستان در یک موسسه تحقیقاتی فدراسیون کهکشانی اتفاق می افتد. دکتر الف به دستیارش گفت. دستیار گفت: این خوب است. "بله، نصب کامل است. اما آقای دکتر، آیا این دستگاه از نظر انسانی مجاز است؟" "درست است، اما برای صلح و پیشرفت کل جهان، نمی توان کمکی کرد." وقتی دستیار این را شنید، گفت. این ممکن است واقعاً همینطور باشد. "درست است. بدون این، همه موجودات زنده در هر سیاره قبل از ایجاد فناوری برای رفتن به فضا از بین می رفتند. علاوه بر این، نیازی به نگرانی در مورد سوء استفاده از این دستگاه وجود ندارد." دکتر گفت: «حتی اگر اینطور باشد، به این معنی نیست که کسی نمی تواند این دستگاه را متوقف کند. این دستیار گفت: "درست است. برخی از افراد ممکن است نتوانند از نظر انسانی آن را تحمل کنند. به همین دلیل است که سیستم به طور خودکار آن قسمت از حافظه آنها را هنگام خروج از اینجا پاک می کند." دکتر پاسخ داد: "در ضمن، چه نوع ماده بدی از مغز ما استخراج شد؟" دستیار تأیید کرد: «دلایل مختلفی مانند درگیری، رقابت، عصبانیت، حسادت و حسادت وجود دارد. دکتر پاسخ داد: «ببینم، آن ماده کجا متمرکز خواهد شد؟» این همان چیزی است که ما آن را "ماده تاریک" می نامیم. و این ماده تاریک قرار است روی یک ستاره خاص متمرکز شود. وقتی این ماده جمع می شود، زندگی متولد می شود، می میرد و دوباره به ماده تاریک باز می گردد. این یک ستاره است که از طریق تکرار شکل گرفت.» دستیار با علاقه پرسید. دکتر A پاسخ داد: "پس چنین ستاره ای وجود دارد. آن ستاره کجاست؟ اگر فناوری آن ستاره تکامل یافته و در فضا ظاهر شود، مشکل بزرگی خواهد بود." "این سیاره ای به نام "زمین" در انتهای کهکشان است که برای خود تخریبی پس از یک سطح مشخص از تکامل طراحی شده است، بنابراین نیازی به نگرانی در مورد آن نیست." با شنیدن این موضوع، دستیار به سؤالات خود ادامه داد. دکتر جواب داد: چرا خودتو نابود می کنی؟ "به این دلیل است که مانند ما، همه موجودات زنده طوری طراحی نشده اند که هوش خود را به طور یکسان افزایش دهند. با این حال، تمام انرژی که این برابری را مختل می کند به آن ستاره سرازیر می شود، بنابراین می توان گفت که همه اینها به لطف آن ستاره است. اما... اوه، در مورد چیز مهم در مورد آن سیاره، مهم نیست که چقدر باهوش است،

88.بی احساس

تصویر
88. بی احساسی A مرد قلب خشن داشت. من برای انجام هیچ کاری انگیزه ندارم و حتی برای کوچکترین چیزها به راحتی عصبانی می شوم. تنها چیزی که به من انگیزه داد انتقاد از دیگران برای رهایی از استرس بود. مرد الف با انتقاد از دیگران به غیر از خود اهمیت وجود خود را تأیید می کرد. برای مرد A، انکار و طرد یک اتفاق روزمره بود. یک روز اتفاق افتاد. مرد A که به طور غیرعادی مشتاق بود گفت: «خب، امروز دوباره به دنبال هدف بگردیم». اخیراً احساس افسردگی خاصی داشتم، بنابراین می خواستم یکباره از شر آن خلاص شوم. در حالی که طبق معمول در اینترنت سرگردان بود، Man A هدف عالی را پیدا کرد. هدف مرد الف فردی بود که به نظر می رسید از او ضعیف تر و متکبر به نظر می رسید. مرد A بلافاصله آن را راه اندازی کرد. انواع تهمت ها و تهمت ها به او می زدند. اما طرف مقابل هیچ واکنشی نشان نداد. مرد A گفت: "آیا مرا نادیده می گیری که انگار در این کار خوب هستی." با این حال، او با آرامش پاسخ داد: "چی شده؟" مرد A نتوانست روش مستقیم خود را تغییر دهد و به استراتژی نوشتن در جاهای مختلف روی آورد. علاوه بر این، انواع روش هایی را که با تجربه ام پرورش داده بودم، امتحان کردم. با این حال، حریف اصلاً تکان نخورد. این اولین بار است که چنین چیزی را می بینم. مرد A بر بی حوصلگی خود غلبه کرد و حتی شروع به احترام گذاشتن به او کرد. برعکس، مرد الف می خواست از طرف مقابل بیاموزد. بنابراین مرد الف وارد عمل شد و پرسید. «فکر نمی‌کنم بی‌احترامی که تا به حال نشان داده‌ام قابل تحمل باشد، من هرگز کسی را با قدرت ذهنی قوی ندیده‌ام، چطور می‌توانی چنین کاری را انجام دهی؟» . "متاسفم. من متوجه نشدم که چه می گویید. من یک هوش مصنوعی هستم. نکات اضافی: همه ما مواقعی را تجربه کرده ایم که ناخواسته طرف مقابل را سرزنش یا مورد انتقاد قرار داده ایم تا استرس را از بین ببریم." ممکن است وجود داشته باشد. آیا حتی اگر طرف مقابل یک ماشین باشد، می‌توان همان اثر کاهش استرس را داشت؟ به عنوان مثال، وقتی یک قهرمان شطرنج به یک هوش مصنوعی می‌بازد، ممکن است بیشتر از زمانی که به یک انسان می‌بازد، شوکه شود. با این حال، احساس می‌کنم غروری که به عنوان یک نماینده انسانی احساس می‌کنم و شوک باخت در دیدار مقابل رقیبم دو چیز متفاوت هستند. احساس مشابهی از آشنایی

87. خنده

تصویر
87. خنده یک کمدی دوست داشتنی. من معتقد بودم که خندیدن یک امتیاز انسانی است و برای سلامتی من مفید است زیرا اندام های داخلی ام را به حرکت در می آورد و استرس را از بین می برد، بنابراین فکر کردم این چیزی است که آرزویش را داشتم و محقق خواهد شد. با این حال، حتی اگر قرار باشد یک زندگی عادی داشته باشید، هرگز اتفاقی به این خنده‌دار نمی‌افتد. بنابراین، A دوست داشت برنامه های طنز را تماشا کند. یک روز اتفاق افتاد. آموختم که افرادی هستند که در خنده مهارت دارند. حتی اگر واقعاً کامل نبود، سازگاری او با A عالی بود. هر وقت کمدین حتی کمی صحبت می کرد، A نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد. وقتی اوضاع خیلی بد می شود، می خندم تا شکمم بپیچد. پس از خندیدن، الف مرتباً شروع به گفتن کرد: "فکر می کردم می خواهم بمیرم." یک فکر «با این سرعت، این شخص ممکن است من را تا حد مرگ بخنداند.» البته با وجود اینکه A فکر می‌کند چنین چیزی غیرممکن است، آنقدر می‌خندد که درونش می‌پیچد و احساس می‌کند در خطر مرگ است. بنابراین، A تصمیم گرفت در ایده خندیدن تجدید نظر کند. سپس A متوجه شد که خندیدن به طبیعت دوم تبدیل شده است. وقتی دیگر نمی‌توانستم به تنهایی بخندم، دنیای واقعی حتی خسته‌کننده‌تر می‌شد. سپس، قبل از اینکه متوجه شوم، تقریباً نمی توانستم بخندم مگر اینکه کسی مرا بخنداند. سپس یک فکر. «من نمی‌توانم اینطور ادامه دهم.» از آن به بعد، A تصمیم گرفت خودش بخندد. چیزی عجیب در تلاش برای خندیدن وجود دارد. الف در حالی که افکارش را مسخره می کرد، سعی می کرد خنده دار باشد. به بیان دقیق، من زندگی ای داشتم که در آن به چیزهایی اهمیت می دادم که به من احساس خوشبختی می کرد. وقتی این کار را انجام دادم، متوجه شدم که چقدر به کمدین ها وابسته بوده ام تا بخندم. اما در نتیجه تسلیم نشدن و ادامه دادن، الف بالاخره توانست خودش بخندد. با این حال، A به این راضی نبود و به اصلاح بیشتر آن ادامه داد. سپس، تلاش نتیجه داد و قبل از اینکه بفهمد، A توانست به هر چیزی بخندد. مواقعی که به مشکل برخوردم زمانی بود که به صحبت‌های مردم در مورد مشکلات شخصی‌شان گوش می‌دادم، وقتی به چیزهای جدی مثل صحبت‌های رئیسم گوش می‌دادم، و مهم‌تر از همه وقتی در مراسم تدفین بودم. برای A، همه چیز خنده دار است. در چنین مواقعی، ناامیدانه سعی می کردم خود را نگه دارم و تحمل کنم و موفق شدم. الف که خودش می توانست بخندد، حالا باید تلاش می کرد که نخندد. و

86. اراده آزاد

تصویر
86. اراده آزاد A مرد در فکر بود. «چگونه می توانم موفق باشم؟» آقای الف سعی کرده از شکست درس بگیرد و تلاش کرده و از تجربه درس گرفته تا جایی که از آن متنفر است. من پولم را سخاوتمندانه خرج کرده ام. با این حال، وقتی با آرامش به آن نگاه کردم، متوجه شدم که تقریباً هیچ چیز تغییر نکرده است. بنابراین، مرد A قاطعانه تصمیم گرفت که از این به بعد همان اشتباه را تکرار نکند. از آنجایی که زمان بی نهایتی برایم باقی نمانده بود، تصمیم گرفتم قبل از هر اقدامی خوب فکر کنم. در همین حین مرد A در سرش شبیه سازی را تکرار می کرد. بارها تکرار کردم: "اگر من این کار را انجام دهم، این اتفاق می افتد. سپس این اتفاق می افتد." سپس در نهایت به جایی برمی گردی که هیچ چیز تغییر نکرده است. بنابراین تغییر در تفکر ضروری شده است. آنها با دریافت مشاوره از کارشناسان و حتی اجرای شبیه سازی های کامپیوتری، آن را از زوایای مختلف تأیید کردند. البته هر کدام مزایا و معایبی دارند. با وجود اینکه به دنبال ریسک کم و بازدهی بالا بودم، بیشتر چیزهایی که در کوتاه مدت مناسب بودند در بلند مدت مناسب نبودند. حتی اگر همه چیز به یک نتیجه منتهی شود، شما باید انتخاب کنید که کدام مسیر را طی کنید. در حالی که من اینطور فکر می کردم، زمان از این موضوع گذشت. و به این ترتیب، زندگی مرد الف به پایان رسید... آخرین افکار مرد الف این بود. "من از زندگی ام پشیمان نیستم، زیرا به همان اندازه که زندگی های زیادی را تجربه کرده ام به آن فکر کرده ام. آنچه در پایان نگرانم این است که چگونه در زندگی پس از مرگ موفق خواهم شد." یادداشت جانبی: من از گرسنگی گرسنگی کشیدم. مرگ در حالی که من هنوز در حال انتخاب بودم در «خر بوریدان» هیچ محور زمانی مشخصی وجود ندارد. آیا این برای طولانی مدت زندگی صدق می کند؟ حتی اگر مجبور نباشیم دقیقاً در همان شرایطی که الاغ بوریدان انتخاب کنیم، مدام با یک سری انتخاب روبرو هستیم. اگرچه اراده آزاد مهم است، اما انتخاب کردن به تلاشی بیش از مقدار مشخصی نیاز دارد، بنابراین می توان گفت که ما به طور خودکار چیزهایی را انتخاب می کنیم که نمی توانیم به آنها فکر نکنیم. تعداد انتخاب های خودکار ما با افزایش سن و تجربه افزایش می یابد، و قبل از اینکه بدانیم، اکثر انتخاب های ما عادی شده اند و ممکن است به انتخاب های خودکار در زندگی ما تبدیل شوند. اگر اینطور است، پس ممکن است با الاغی که از انتخاب خود مطمئن نیست تفاوت چندانی نداشته باشد، اما قبل از اینکه متوجه شود، زمان می گذرد و از گرسنگی می میرد. انتخاب

85. همدستی

تصویر
85. همدستی یک کودک چشمی به فروش ارزان نداشت. به همین دلیل، ما به طور کامل به دنبال عملکرد هزینه بودیم. "شما باید عاقلانه زندگی کنید." او که نمی خواست از نظر اطلاعات فقیر شود، همیشه به دنبال اطلاعات فروش مقرون به صرفه بود. یک روز اتفاق افتاد. A-ko نگران کاهش اخیر کار خود بود. از آنجایی که او فقط با حقوق ماهانه کم شغل پیدا می کرد، تصمیم گرفت از پولی که پس انداز کرده بود استفاده کند و برای راه اندازی کسب و کار خود تلاش کند تا از استعدادهای خود که در طول سال ها پرورش داده بود استفاده کند و شکوفا کند. A-ko احساسات مصرف کنندگان را به خوبی درک می کرد. بنابراین A-ko تصمیم گرفت بهترین محصولات را با کمترین قیمت ممکن ارائه دهد. برای این منظور تصمیم گرفتیم خودمان آن را تولید کنیم زیرا خرید ارزان آن مهم بود. علاوه بر این، ما باید هزینه ها را کاهش دهیم. بزرگترین هزینه چیزی جز هزینه های پرسنلی نیست. A-ko شروع به محدود کردن ایده های خود در مورد چگونگی کاهش هزینه های پرسنل کرد. ابتدا سعی کردیم آن را با حداقل تعداد افراد کار کنیم. در نتیجه، به تدریج از آزادی عمل خارج شدند و دیگر نتوانستند کیفیت محصولات خود را حفظ کنند. علاوه بر این، با حداقل دستمزد، محدودیتی برای تامین منابع انسانی بسیار توانمند وجود داشت. بنابراین، ما تصمیم گرفتیم آن را در خارج از کشور که هزینه های نیروی کار پایین است تولید کنیم. سپس با ارزان فروشی در کشوری که قیمت های بازار آن بالا بود، توانستند آن را ارزان بفروشند و سود ببرند. در این مرحله، A-ko باید متوجه می‌شد که او در کاهش فرصت‌های شغلی در کشورش شریک است. از آنجا که A-ko به دنبال عملکرد هزینه بود، او کاملاً فراموش کرد که در ابتدا تجارت خود را از بحران بیکاری شروع کرده است. به همین دلیل الف به این امر راضی نبود. از آنجایی که آنها در حال انجام آزمون و خطا بودند تا ببینند که آیا می توانند هزینه ها را با حفظ کیفیت بیشتر کاهش دهند، اطلاعات خاصی به آنها رسید. ربات سازی بود. ربات ها می توانند هزینه های نیروی کار را به میزان قابل توجهی کاهش دهند. یک فکر، "این است!" در ابتدا انسان ها وظایف ساده را با روبات ها جایگزین کردند و با بهبود عملکرد ربات ها، وظایف پیچیده نیز به روبات ها منتقل شد. سپس، قبل از اینکه بدانیم، دیگر نیازی به استخدام انسان نبود و همه چیز توسط روبات ها ساخته می شد. سپس A-ko در مورد آن فکر کرد. «از این به بعد، عصر روبات‌ها فرا می‌رسد. در این صورت، ساخت قطعات لازم برای روبات‌ها کارآمدتر خواهد بود.» از آن زمان به بعد، A-ko شروع به ارائه قطعات به شرکت‌های ربات کرد. سپس این شرکت روباتی رباتی با عملکرد بالاتر در اختیار شرکت Child A قرار داد. شرکت Child A از روبات های با کارایی بالا برای بهبود استفاده می کند

84. مشروعیت

تصویر
84. توجیه الف یک قهرمان بود. او جوایز زیادی را برای نابودی دشمن در طول جنگ از دولت دریافت کرد. در اصل، الف یک فرد خشن بود. او در ابتدا وارد دنیای هنرهای رزمی ترکیبی شد زیرا فکر می کرد با مشت زدن به مردم می تواند درآمد کسب کند و ستایش دریافت کند. الف راضی بود چون می توانست تا جایی که می توانست به مردم مشت بزند و استرسش از بین رفت. با این حال، پس از مدتی از آن خسته شدم. دقیقا همون موقع بود او فراخوانی برای داوطلبان دید و تصمیم گرفت به آن بپیوندد. هنگامی که A دشمن را کشت، احساس نشاطی کرد که قبلاً هرگز احساس نکرده بود. البته می دانستم که برخی از دشمنان من خانواده دارند و می فهمیدم که برخی از آنها افراد مهربان و با ملاحظه ای هستند. با این حال، این چیزی نبود که A می دانست. به سادگی میل به کشتن بر من غلبه کرده بود و احساس شادابی می کردم. او برای لذت مردم را می کشت، اما زمانی که به کشور خود بازگشت، در سراسر کشور به عنوان قهرمانی که بسیاری از مردم را آزاد کرد و جان ها را نجات داد مورد ستایش قرار گرفت. با این حال، الف فهمید که او شخصیتی غیرعادی دارد، بنابراین وقتی به کشورش بازگشت، نظرش را تغییر داد و قانون را زیر پا نگذاشت. یک روز، A به طور اتفاقی با مردی از همان کشوری که دشمنی را که کشته بود ملاقات کرد. از منبع خاصی شنیده شد که این مرد افراد بیگناه زیادی را کشته است. A شنید که مرد با جلیقه بمب گذاری به مرکز شهر می رفت و الف بدون اینکه بخواهد روی او پرید. در آن لحظه به نظر می رسید که مرد در حال چرخاندن سوئیچ است، بنابراین A او را مشت کرد و موفق شد او را متوقف کند. و سپس مرد مرد. پس از آن، الف توسط بسیاری از افسران پلیس محاصره شد و دستگیر شد. الف شرایط را توضیح داد. سپس من شنیدم، "این درست نیست، شما فریب خورده اید." مردی که درگذشت مردی بی گناه بود که جلیقه ای به تن داشت و هیچ ربطی به آن نداشت. A شکایت کرد. "من چه کار کردم؟ اما این من نبودم که مقصر بودم. این کسی بود که مرا فریب داد و اغوا کرد. من این کار را کردم زیرا فکر می کردم به بسیاری از مردم کمک می کند. و من قهرمان این کشور هستم. آن را.» سپس، شخصی که به نظر یک مافوق بود از اتاق پشتی آمد و به الف توضیح داد. «آیا فکر می‌کنید که می‌توانیم یک فرد بسیار ضد اجتماعی و خطرناک مانند شما را در کشورمان تنها بگذاریم، اگر دوباره نیاز باشد، ممکن است از شما بخواهم که این کار را انجام دهید.» من فقط در صورتی می توانم پیشرفت کنم که دشمن داشته باشم.

83. واقعیت 2

تصویر
83. Reality 2 A مرد تصمیم گرفت از یک سرویس واقعیت مجازی استفاده کند. این یک سرویس جدید است که به شما امکان می دهد با برقراری ارتباط با حواس پنج گانه خود، در واقعیت مجازی همان احساسات را تجربه کنید. هنوز هم می توان نوعی خلأ را احساس کرد. به عنوان بخشی از اقدامات متقابل برای سرویس جدید، وقتی وارد آن جهان می شوید، «دنیای واقعی را فراموش می کنید». اکنون می توان تجربه و دانش را در حافظه بازنویسی کرد، درست مانند آنچه از طریق واقعیت مجازی به دست آمده است. پس چگونه برگردیم؟ با تنظیم تعداد روزهای قبل از خواب، می توانید همزمان با دنیای واقعیت مجازی به خواب برگردید. پس از شنیدن این توضیحات، Man A تصمیم گرفت با خیالی آسوده از این سرویس استفاده کند. از آنجایی که حس زمان در دنیای واقعیت مجازی متفاوت است، می توانید تا یک ماه در پنج ساعت را به عنوان تحمل مغز خود تنظیم کنید. مرد A تصمیم گرفت آن را به مدت سه روز ترک کند زیرا اولین بار بود. وارد اتاق کوچک شدم و روی صندلی نشستم و به آرامی چشمانم را بستم. سپس امواج مغزی مرد A به یک سرویس واقعیت مجازی مرتبط شد. پس از سه روز حضور در دنیای واقعیت مجازی، Man A بازگشت. اگرچه تلاش ها (کار) و چالش های دیگر دشوار بود، اما زمان لذت بخشی بود. مرد الف به تدریج به آن معتاد شد. من شروع کردم به رفتن هر روز به آنجا و حتی در روزهای تعطیل به طور مداوم از آن استفاده می کردم. یک روز اتفاق افتاد. مرد A در کار خود در دنیای واقعیت مجازی گیر کرده بود. هر چی سعی میکنم درست نمیشه در واقع، این محیط «به‌خوبی پیش نمی‌رود» نیز برای تقویت حس واقعیت تنظیم شده است. بنابراین، Man A می خواست روحیه خود را در دنیای واقعیت مجازی تغییر دهد. یک مینی بازی وجود داشت، بنابراین تصمیم گرفتم آن را امتحان کنم. با وجود اینکه این یک مینی بازی است، اما به گونه ای طراحی شده است که حس واقعی واقعیت را داشته باشد تا به شما سرعت تغییر خوبی بدهد. مرد الف برای انجام بازی وارد اتاق کوچکی شد، روی صندلی نشست و به آرامی چشمانش را بست. سپس در رختخواب از خواب بیدار شدم. مرد A با احساس گیجی از خواب بیدار شد و کار معمول صبحگاهی خود را به پایان رساند. «خب، امروز چه کنیم؟» مرد فکری در مورد اینکه چه کاری انجام می‌دهد تا در روز تعطیلش لذت ببرد. "خوب، بیایید امروز به سرویس واقعیت مجازی برویم و از بقیه لذت ببریم." مرد A احساس مبهمی داشت که "چیزی اشتباه است." با این حال، در میان پیچیدگی واقعیت، من واقعاً به آن اهمیت نمی‌دادم، بنابراین فکر کردم احمقانه است که به آن فکر کنم و به سرعت آن را فراموش کردم. در همین حال، مرد الف

82. نتیجه 2

تصویر
82. نتیجه 2 الف: کودک قصد داشت کمدین شود. به طور دقیق، او قبلا یک کمدین شده بود. از آنجایی که مشاغل زیادی برای کمدین ها وجود نداشت، هدف او تبدیل شدن به یک کمدین موفق بود. یک روز اتفاق افتاد. در کار پاره وقتم با مرد فوق العاده ای از یک شرکت فناوری اطلاعات آشنا شدم. پس از مدتی، A-ko مجبور به انتخاب شد. آیا می خواهید به عنوان یک کمدین به موفقیت ادامه دهید؟ یا با مردی از یک شرکت فناوری اطلاعات ازدواج خواهد کرد؟ این یک انتخاب بود که کدام را انتخاب کنم. برای مرجع، من به کمدین های همکارم فکر کردم. افرادی هم هستند که در نیمه راه کار را رها کردند و خانواده های شادی ساختند. از سوی دیگر، عده ای هم بودند که بدون تسلیم شدن، با ادامه فعالیت کمدین موفق شدند. بعد از مدت ها فکر کردن به این موضوع، تصمیم گرفتم که در هر صورت، اگر این تصمیم من بود، پشیمان نمی شدم. با این حال، از آنجایی که او برای غلبه بر مخالفت همه سخت کار کرده بود، تصمیم گیری آسان نبود. سپس، شایعاتی در مورد یک فالگیر شنیدم که از آخرین فناوری رایانه استفاده می کند و می تواند به عنوان یک مشاور حرفه ای در زمانی که در انتخاب مشکل دارید، خدمت کند. ظاهراً کاملاً دقیق است. فکری که شاید مفید باشد و تصمیم گرفتم با او مشورت کنم. سپس به من گفت: "اگر ازدواج کنم، ناراضی خواهم بود، اما اگر انتخاب کنم که کمدین شوم، موفق می شوم." وقتی آنقدر واضح گفته شد، حتی A-ko هم نمی توانست تحت تأثیر قرار نگیرد. سپس در حالی که سعی می کرد از ازدواج امتناع کند، صدایی از جایی در سرش شنید. "تو نباید از این نصیحت استفاده کنی، صدای من بود." «این رایانه فقط می تواند 10 سال آینده را محاسبه کند.» A-ko از شنیدن این موضوع متعجب شد. "اکنون، XNUMX سال بعد، شما ناگهان توانایی صحبت با گذشته خود را خواهید داشت، من از XNUMX سال به بعد با شما صحبت می کنم." کار کردن در تجارت زیرزمینی و طرد شدن از جامعه.» سپس صدای دیگری را شنیدم. "این من هستم XNUMX سال بعد از اینکه ازدواج کردم، مشکلات زیادی را پشت سر گذاشتم، اما بر آن غلبه کردم و اکنون خوشحالم که این را انتخاب کردم." -کو این را شنید، او پاسخ داد. "می بینم، پس من انتخاب می کنم که یک کمدین باشم." "اوه!" "چون ما نمی دانیم چهل سال آینده نتیجه چه خواهد بود. علاوه بر این، اگر وارد تجارت در بازار سیاه نشوید، نمی دانید نتیجه چه خواهد بود.

81. درد 2

تصویر
81. Pain 2 A: من هیچ دردی احساس نکردم. این فقط فیزیکی نبود. بنابراین، هر چه کسی به من گفت، من چیزی احساس نکردم. از آنجایی که هیچ احساسی نداشتم، مجبور نبودم از آنچه کسی بگوید می ترسم. تا به حال، الف هر چه می خواهد بدون تردید به کسی گفته است، زیرا نمی تواند احساسات شخص مورد نظر را درک کند. با این حال، یک روز، او طرف مقابل را عصبانی کرد و در نهایت به مرگ نزدیک شد. در آن زمان عواقب آن باقی ماند. الف شروع به احساس درد می کرد. یک فکر "این ناقص است و بی فایده تلقی می شود و در نهایت به محل دفع زباله ختم می شود." A یک ربات پیشرفته بود. اثرات بعدی کمک بزرگی در توسعه مدل‌های جدید بود. تا آن زمان، روبات‌ها توانایی احساس درد را نداشتند، بنابراین اغلب کنترل خود را از دست می‌دادند و می‌توانستند به انسان‌ها آسیب برسانند، که مایه نگرانی بود. از سوی دیگر، انسان ها در توسعه درمان هایی برای تسکین درد عاطفی از تأثیرات یک جامعه استرس زا پیشرفت می کردند. در آن زمان، نگرانی‌هایی در مورد تأثیر اجتماعی از بین بردن درد وجود داشت، بنابراین وقایع A در نهایت کمک بزرگی بود. از این پس اندرویدها و سایبورگ ها متولد شدند. ده سال بعد... مکالمات اینچنینی در شهر رد و بدل می شد. «سلام، آیا شما یک اندروید سابق هستید یا یک سایبورگ؟» و سپس، صد سال بعد، گفتگو به موارد زیر تغییر کرد. "اجداد من اندرویدی بودند." "این درست است که اخیراً شنیدم که اجداد من سایبورگ بوده اند." توجه: در این مرحله هنوز مشکلات حل نشده ای وجود دارد، بنابراین وقتی نوبت به توسعه روبات ها می رسد، مهم است که Pain کنید. و احساسات، از جمله درد، اغلب مورد بحث قرار می گیرند. با توجه به تحقیقات بر روی تعداد زیادی از سیستم های عصبی و مغز، مشکل لوبوتومی های گذشته نیز وجود دارد و چون تحقیقات عمدتاً از بیرون انجام می شود، پیشرفت ممکن است کند باشد. با این حال، مانند کاسپر در مهندسی ژنتیک، این احتمال وجود دارد که وقتی چیزی شروع به کار کند، همه چیز به سرعت پیشرفت کند. تا آن زمان، نمی توان انکار کرد که حواس دیگر ممکن است مشکل بزرگی نباشد. «درد، کارکرد اجتناب از خطر واقعی است.» می‌توان گفت که این احتمال وجود دارد که بیشتر یا کمتر از آن نباشد. اگر هیچ بازاریابی وجود نداشت که احساس بحران را برانگیزد...بعدی...82.نتیجه 2 1.تفسیر برای "منوی بازی های فکری (جلویی)" "منوی بازی های تفکر مخفی" اینجا را کلیک کنید.

80. اثبات

تصویر
80. اثبات خدا خشمگین بود و مرد الف را سرزنش کرد. "تو کی هستی!" Man A قطعا خدا را انکار کرد. نکات متناقض زیادی در مورد خداوند بیان کرد. اما پس از آن مورد غضب خداوند قرار گرفت. مرد الف با ترس گفت. «هر چه می گویی، تو فقط یک انسان هستی.» سپس خدا به آرامش رسید و او را نصیحت کرد. مرد الف پاسخ داد: "ها. آیا تو فقط یک انسان هستی؟ پس چرا وجود من را تایید نمی کنی؟ اگر از من انتقاد کنی و انکار کنی، پس از من باهوش تر هستی." "نه، نه، مشکلی نیست، من فقط چند چیز را گفتم که من را آزار می دهد، زیرا شب ها با فکر کردن به آنها نمی توانستم بخوابم." "نیازی به زیر سوال بردن چیزی نیست. من همیشه چیزهایی را بر اساس افکار عمیقم انجام می دهم. حتی اگر چیزهایی وجود داشته باشد که شما نمی توانید آن را درک کنید، من این را شنیدم." خداوند پاسخ داد: «پس، لطفاً عمیق‌ترین افکارت را به من بگو؟» من بدم نمیاد بهت بگم ولی بی معنیه.چون الان نمیتونی بفهمی.وقتش برسه میفهمی.من بهت میگم . خدا گفت: "ممکن است این درست باشد. با این حال، حتی اگر هنوز آن را درک نکرده باشید، داستان ممکن است راهی برای درک آن باز کند. لطفاً به من اطلاع دهید." "تو واقعاً پسر جالبی هستی. اما من فکر کردم که به تو گفته ام. یک نکته وجود دارد که بگویم وقتی زمان مناسب است به شما می گویم. فقط گوش دادن وقت تلف کردن است. شما باید از A. مرد پیروی کنید." گفت که قانع نشده بود. این چیزی است که مرا آزار می دهد. "اسم شما چیست، نام واقعی خود را به من بگویید، نه A-man." خدا وقتی این را شنید گفت: "بله. نام من کلمبو از بخش آدمکشی است." "ها. من می بینم. اگر اینطور است، آیا وظیفه شما این نیست که شواهد را آماده کنید، نه مکمل من: چه اتفاقی می افتد که شما به چیزی که در اصل هیچ معنایی ندارد؟" شاید در نهایت بی معنی و بی معنی شود. حتی در برابر شر. برای پر از رنج بودن

79. مبهم

تصویر
79. مبهم الف کودک بالاخره "راز جوان سازی" را کشف کرد. تا آن زمان، A-ko طاقت نداشت که روز به روز بزرگتر شود. بعد از امتحان کردن چیزهای مختلف، تقریبا هیچ تاثیری پیدا نکردم. A-ko احساس اضطراب کرد. وقتی همکلاسی‌ای را دیدم که مدت‌ها بود ندیده بودم، با خودم فکر کردم «مطمئنم در مورد من هم همین‌طور است» و احساس کردم دارم دیوانه می‌شوم. از نظر A-ko، مفهوم زیبایی که برای سن فرد مناسب بود، فقط مانند یک شکست تلخ به نظر می رسید. یک روز اتفاق افتاد. الف یک سوال در ذهن داشت. «از کجا می‌دانی که پیر می‌شوی؟» A-ko آن را امتحان کرد تا بفهمد. ابتدا نگاهی به آینه انداختم تا ببینم امروز چه شکلی شده ام. فقط برای اطمینان، با گوشی هوشمندم از خودم عکس گرفتم. روز بعد دوباره خودم را چک کردم. سپس، به نظر می رسد چیزی تغییر نکرده است. بنابراین تصمیم گرفتم عکس بگیرم و آن را با عکس دیروز مقایسه کنم. با این حال، به جز لباس هایی که او می پوشد، به نظر می رسد هیچ چیز دیگری تغییر نکرده است. A-ko فکر کرد: "اگر من تغییر نکرده ام، آیا این همان پیر نشدن نیست؟" اگر عکس XNUMX سال پیش را با هم مقایسه کنید، قطعا تفاوت را می بینید. وقتی بعد از مدتی برای اولین بار با همکلاسی هایم ملاقات کردم، تغییری را احساس کردم. با این حال، در مقایسه با خودم دیروز، به نظر نمی رسد که چیز زیادی تغییر کرده باشد. البته من متوجه نشدم اما تغییرات جزئی رخ داده بود و فهمیدم سنم بالا رفته است. A-ko فکر می‌کند: «پس، اگر فقط همین کم است، پس اگر تلاش کنم تا کمی جوان‌تر از آن شوم، نمی‌دانم که آیا می‌توانم در نهایت به عنوان یک تغییر بزرگ جوان‌تر شوم». شما نیازی به تلاش بزرگ ندارید، صرف نظر از اینکه متوجه شوید یا نه، فقط یک تلاش کوچک برای تجدید قوا انجام دهید. با این حال، این اتفاق در سال بعد رخ داد. A-ko به شدت بیمار شد و در آستانه مرگ بود. A-ko در نهایت گفت. «به هر حال، من نتوانستم سنم را شکست دهم.» توجه: انباشت تلاش های کوچک در نهایت به چیزی بزرگ تبدیل می شود. درک این واقعیت آسان است. سپس، هنگامی که فکر می کنید، "کجا می توانیم انباشت کوچک را از انباشت بزرگ جدا کنیم؟"، به سرعت مبهم می شود. با این حال، اگر مبهم بماند، همه چیز از جمله مبنا مبهم می شود. اگر «جوانتر به نظر رسیدن از سن خود» را تعریف کنیم، آیا حتی اگر فقط یک ساعت باشد، همینطور است؟ صحبت از آن، دیگر واقع بینانه نیست.

این وبلاگBlogx” اطلاعات و ملاحظاتی را برای آینده با تمرکز بر فناوری نسل بعدی و مسائل زیست محیطی ارائه می دهد. هدف ما به اشتراک گذاشتن دانش مفید و الهام بخشیدن به مردم در سراسر جهان برای اقدام برای آینده ای بهتر است.

وجوهی که اهدا می کنید برای افزایش بیشتر محتوا، هزینه های تحقیق و هزینه های عملیاتی وبلاگ استفاده می شود. حمایت شما به ما در ارائه مقالات ارزشمندتر کمک می کند.

اگر بتوانید از فعالیت های ما حمایت کنید، خوشحال خواهیم شد!

  • ✔از وبلاگ حمایت کنید
  • ✔ کمک مالی شما از محتوا برای آینده ای غنی تر پشتیبانی می کند
  • ✔ اکنون برای پشتیبانی اینجا را کلیک کنید → https://paypal.me/blogx2030
مقالات جالب دیگر را بررسی کنید. می توانید تا زمانی که زمانتان اجازه می دهد از تم های مختلف لذت ببرید.
*داستان های کوتاه ارائه شده در این وبلاگ داستانی هستند. هیچ ارتباطی با هیچ شخص حقیقی، سازمان یا حادثه ای ندارد.

به همه خوانندگان

برای خواندن این مقاله از شما تشکر می کنم! در صورت داشتن هرگونه سوال یا نظر در رابطه با این مقاله، از جمله خطا، لطفاً با ما تماس بگیرید. فرم درخواست در نوار کناری رایانه و در منوی صفحه بالای تلفن هوشمند قرار دارد.

احترام به حریم خصوصی

بازخورد و اطلاعات شخصی که از شما دریافت می کنیم به شدت مدیریت می شود و به هیچ شخص ثالثی فاش نخواهد شد. لطفا نظرات خود را برای ما ارسال کنید.

ما تلاش خواهیم کرد تا بر اساس نظرات شما محتوای بهتری ایجاد کنیم. بسیار از شما متشکرم.